در 1945 بعد از سالها تلاش مخترعان در صنایع غذایی، روش صنعتی برای «جداسازی ساقه و تخمهای فلفل دلمهای» چنین ابداع شد که فلفلها را در یک محفظه دربسته میریختند و بعد از گذاشتن درپوش، از یک دریچه به مقدار 8 اتمسفر فشار هوا در محفظه تزریق میکردند. این مقدار فشار باعث میشد تا فلفلها از محل اتصال ساقه خودبهخود ترک بخورد و بشکند و هوا وارد فلفلها شود. با این کار، فضای داخل و خارج فلفلها همفشار میگردد. حال، ناگهان دریچه محفظه را باز میکنند تا به دلیلی اختلاف فشار، تخم فلفل و ساقهها ناگهانی به بیرون پرتابشده و بدنه گوشتی آنها در محفظه میماند.
آیا میدانید در سایر صنایع، مشابه روش مذکور برای مقاصد مشابه و حتی غیرمشابه نیز کاربرد داشته است؟ به نمونههای زیر توجه کنید:
👈پوست کندن دانه سدر(1950): دانههای داخل یک ظرف پر آب و سربسته حرارت داده میشوند تا فشار به دهها اتمسفر برسد. سپس فشار هوا به یک اتمسفر کاهش داده میشود.
👈جداسازی پوست از تخم آفتابگردان(1950): ایده¬ی مشابه بالا با این تفاوت که آب و حرارت لازم نیست ولی اعمال فشار هوا کمک میکند.
👈تمیز کردن پالایه هوا: روشی مشابه با بهکارگیری فشاری حدود 10 الی 15 اتمسفر در داخل محفظهای دربسته حاوی فیلترها و کاهش سریع فشار به یک اتمسفر به تمییز کردن آنها کمک میکند.
👈شکستن کریستال¬های ناقص الماس (1972): فنّاوری مشابه با بهکارگیری فشاری چند هزار اتمسفری در داخل محفظهای دربسته حاوی سنگهای الماس ترکخورده و کاهش سریع فشار به یک اتمسفر به شکستن آنها کمک میکند.
👈تولید پودر شکر: فناوری مشابهی با بهکارگیری فشاری پایینتر برای شکستن و پودر کردن شکر بکار میرود.
✅#نکته_مهم
ایدهای که به حل تمام مسائل بالا کمک کرده، "اعمال فشار بهآرامی و سپس رهاسازی ناگهانی" است. امروزه از این ایده ابداعی تحت عنوان اصل «ذخیره یک منبع برای استفادههای بعدی» یاد می شود. این روش بعد از سال 1950 تاکنون در بیش از 200 ابداع دیگر نیز برای حل مشکلات مشابه ثبت اختراعشده اما هیچ سیستم اطلاعاتی منسجمی برای کاهش هزینههای ابداع و انجام آزمون- خطاهای بیفایده و «اختراع چرخ از نو» وجود نداشته است!
✅آیا اگر مخترعان از این ایدهها خبر داشتند، بلافاصله سراغ اصل مطلب نمیرفتند و در وقت و هزینهها صرفهجویی نمیشد؟ و آیا فرایند اختراع آسانتر نمیشد؟
اینک راحتتر متوجه میشویم که آلتشولر چه اصولی را برای خلق ایدههای ابداعی در شرایط مشابه تدوین نمودهاند....