کارل راجرز، چگونگی عوامل موثر در خلاقیت را به طریق تحلیلی بیان کرده است و در این زمینه میگوید: واضح است که خلاقیت را نمیتوان با فشار بوجود آورد بلکه باید به آن اجازه داده شود تا ظهور کند. او معتقد است که با فراهم کردن امنیت روانی و آزادی، احتمال ظهور خلاقیت سازنده را میتوان افزایش داد.
تورنس شواهدی بدست آورد که نشان میداد اوج خلاقیت در کلاس دوم ابتدائی است ولی به دلیل اقرار در مطابقت با دیگران معمولاً از بین میرود. منحنی خلاقیت بسیاری از کودکان در حدود 10 سالگی افت مییابد و آنان هرگز خلاقیت دوره اولیه کودکی را باز نخواهند یافت. با توجه به اینکه آنان در این سن در مدرسه هستند نباید تاثیر خانواده، مدرسه، محتوای درسی، روش تدریس و شخصیت معلم را در افت خلاقیت کودکان ندیده گرفت. محتوای درسی یکی از عواملی است که میتواند در مدرسه، زمینه پرورش خلاقیت را فراهم کند.
علاوه بر موضوعی که کارل راجرز مطرح کرده است عوامل دیگری نیز در خلاقیت موثر هستند که اگر بطور صحیح بکار گرفته شوند در شکوفایی خلاقیت افراد موثر خواهند بود. این عوامل و تاثیری آنها را مورد بررسی قرار میدهیم:
نقش اطلاعات در خلاقیت
اطلاعات یکی از عوامل اساسی خلاقیت وماده خام آن است و به گفته ویلیام، خلاقیت مهارتی است که اطلاعت پراکنده را به هم پیوند میدهد. نتایج تحقیقات هیز (1988) و ویش بو (1988) در رابطه با زندگی 76 آهنگساز و 66 شاعر مشهور نشان داده است که هیچکدام از ایشان زودتر از پنج سال از شروع دوران شاعری و آهنگسازی خویش، شعر یا آهنگ قابل توجهی نساختهاند، این امر نشانه آنست که بدون برخورداری از میزان مطلوبی از دانش نمیتوان شاعر، نویسنده، موسیقیدان و یا فیزیکدان خلاق شد.
رابطه هوش و خلاقیت
تحقیقات علمی نشان داده است که هوش خارقالعاده معادل با داشتن استعداد خلاقیت نیست، به عبارتی دانش آموزانی که دارای هوش زیادند، الزاماً افرادی که ابداعی ترین ایدهها را خلق کنند، نمیباشند. همچنین محققانی چون درو (1953) و مک کنیون (1968)، ضمن بررسی هوش افراد بسیار خلاق دریافتند، آنان از مردم عادی باهوشترند ولی از همکاران غیر خلاق خویش درخشانتر نبودند. والدچ و رانکو ضمن تایید این مطالب اظهار میدارند که داشتن حداقلی از هوش، برای خلاقیت ضروری به نظر میرسد.
از نظر پیاژه بوسیله نیروهای خلاقه است که کودک میتواند دورانهای مختلف اندیشه را طی میکند. برای اینکه عقل و هوش او رشد کند بایستی مراحل سختی را بگذراند. انبارهای از شواهد نشان میدهد که دو شیوه یادگیری و تفکر از وظایف اختصاصی نیمکرههای چپ و راست مغز حاصل میشود. قسمت چپ اطلاعات را بطور خطی، منطقی و متوالی پردازش نموده و اساساً با اطلاعات شفاهی سر و کار دارد. نیمکره راست، اطلاعات را بطور غیر خطی، از طریق درک مستقیم «شهودی» و بطور همزمان پردازش نموده و با اطلاعات تصویری، شنوائی و عاطفی سر و کار دارد.
استراتژی های تفکر که بیشتر از ویژگی نیمکره چپ است، تحلیلی، متوالی، ومنطقی است. نیمکره چپ همچنین در درک تمایز ها و تفاوت های ظریف تخصص دارد. از آنجا که فرایند تفکر خلاق نیاز به مقدار زیادی تفکر مربوط به هر دو نیمکره دارد، انتظار میرود که هر فرد خلاق ایدهآل کسی باشد که بتواند وظایف اختصاصی هر دو نیمکره را به نحوی مکمل ادغام نموده و مورد استفاده قرار دهد. ولی شواهد موجود حاکی از آن است که در انواع متعددی از آزمون های تفکر خلاق بزرگان که در وظایف مغزی نیمکره راست تخصص دارند، تقریباً بدون استثناء از افرادی که شیوه ادغام دو نیمکره را به کار میبرند، پیش میگیرند. چنین افرادی همچنین یادگیری های خود را بیشتر مورد استفاده قرار میدهند.
انگیزش و خلاقیت
انگیزش به حالات درونی ارگانیم که موجب هدایت رفتار به سوی نوعی هدف میشود، اشاره میکند. اخیراً برخی از روانشناسان اجتماعی (لپر، کرین، نیس بت 1973) انگیزش درونی را از جنبه شناختی تعریف کردهاند، آنها عقیده دارند، اگر افراد درک کنند که به واسطه علاقه خود در فعالیتشان مشغول هستند، به طور درونی انگیخته میشوند اما اگر فعالیت های خود را به عنوان کسب اهداف بیرونی ادراک کنند، به طور بیرونی انگیخته میشوند. نظریه پردازان روان شناختی عقیده دارند که خلاقیت از حالت برانگیختگی درونی مرتبط با فعالیت بیشتر از انگیختگی بیرونی مرتبط با فرد منجر به خلاقیت میشود. از نظر گیلفورد، تا زمانی که عملی از روی عادت انجام گیرد، خلاقیتی در کار نیست ولی به مجردی که اجرای عملی احتیاج به تدابیر جدیدی داشت، جریان خلاقیت به کار میافتد.
در برخی نوشته های هیجان انگیز بوسیله آینده نگرانی، درباره وجود رابطه بسیار قوی بین انگیزه برای یادگیری و نیل به دستاوردهای خلاق از یک سو و تصویر ذهنی شخص از آینده، از سوی دیگر بحث شده است. تافلر معتقد است که نحوهای که دانشآموز و دانشجو، آینده خود را میبینند با عملکرد آکادمیک آنها و نیز توانایی آنان برای زندگی، وفق دادن خود با محیط و رشد فکری آنان در یک جامعه پر تغییر ارتباط مستقیم دارد.
خلاقیت و میزان خود پذیری
تعادل در میزان خود پذیری در صورتی که سایر شرایط موجود باشد باعث میشود که انسان در صدد به فعل درآوردن استعدادهای بالقوه خود از جمله خلاقیت باشد. نتایج تحقیقات گراندال (1954) در ارتباط با میزان خود پذیری و سازگاری اجتماعی نشان می دهد که هم کسانی که خود را کمتر از آنچه هستند به حساب میآورند و به دیگران نشان میدهند و هم کسانی که خود را بیشتر از آنچه هستند به دیگران نشان میدهند، در زندگی اجتماعی موفق نیستند. این دو گروه در روابط انسانی دائم با مشکلاتی مواجه هستند و با هدر دادن وقت و انرژی، بازده کارهای خلاقه آنان کاهش مییابد. میچر جهت نشان دادن رابطه خودپذیری و اضطراب نتیجه گرفت، اضطراب یکی از عوامل مهم بازدارنده جریان خلاقیت است و عواملی است که در سازش آنها و بازده تحصیلی و خلاقیت آنان اثر سوء میگذارد.
تخیل و خلاقیت
تخیل نوعی تفکر آزاد است و با بهره گیری از آن که خمیر مایه خلاقیت است، دنیایی بزرگ پهناور در مقابل چشمان دانشآموزان گشوده میشود و قادر میگردد، آزادانه خیال پردازی کند. به گفته یکی از روانشناسان معاصر (هارلوگ،1982)، خلاقیت شکلی از تخیل کنترل شده است که به نوعی ابداع و نوآوری منجر میشود. به نظر فروید، تفکر خلاق شکل عالی تخیلات آزاد و بازی های دوره کودکی است. به عقیده او سرچشمه خلاقیت را باید در تجربیات دوره کودکی جستجو کرد. زیرا چگونگی تجارب دوران خردسالی در ظهور اندیشههای نو فوقالعاده موثر است. از طرفی تجارب خلاق و تخیلی به ما فرصت میدهد تا به رشد استعدادهای خود برای تفکر، عمل و تبادل نظر پرداخته و بتوانیم به گسترش مهارت های جسمی و ذهنی خود، پرورش احساسات، حواس پنجگانه، کشف ارزش ها و درک فرهنگ خود و دیگران بپردازیم.
خانواده و خلاقیت
بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد. خانوادهها باید شرایط لازم جهت فعالیت های متنوع برای کودکان را فراهم نموده و فرصت های لازم را برای سوال کردن، کنجکاوی و کشف محیط به کودکان بدهند. تنیبه و تهدیدهای مکرر، آفت خلاقیت های ذهن است. زمینه رشد خلاقیت در خانه زمانی فراهم میشود که به کودکانتان آزادی زیادی بدهند و به آنها احترام بگذارید. از نظر عاطفی در حد اعتدال به آنها نزدیک شوید و بر روی ارزش های اخلاقی و نه قوانین خاص تأکید نمایید. با تشویق و تایید رفتار کودک و فراهم آوردن زمینههای مساعد و تدارک لوازم بازی های دلخواه او، قدرت تخیل و خلاقیت کودکان را تقویت کنید. خیال پردازی های کودکان را سرزنش نکنید زیرا خلاقیت او را محدود میسازید. مهمترین عامل در بروز خلاقیت انگیزه است و این انطباق انگیزه و استعداد تواماً در خلاقیت کارساز است. محیط اجتماعی کودکان و تایید بر روی انگیزه خلاق بسیار مفیدتر از تاکید روی استعداد میباشد. خانواده خلاق به ویژگی های درونی نظیر پایبندی به ارزش ها، داشتن علاقه به چیزی و صراحت و رکگویی، بیش از ویژگی های بیرونی نظیر خانواده خوب، حسن سلوک و کوشا بودن، اهمیت میدهند.
از نظر ویلیامز تماس فعال با محیط زیست طبیعی، اجتماعی و فرهنگی میتواند تاثیر ثمر بخشی بر بازده خلاقیت داشته باشد، به اعتقاد او هر اندازه محیط خانوادگی و تحصیلی کودک از نظر دانستنی ها و اطلاعات غنیتر باشد به همان اندازه بازده خلاقیت کودک بیشتر است. محیط های بیش از اندازه رسمی و بیش از اندازه آزاد برای خلاقیت نسبتاً مضرند و هرگز نخواهند توانست خلاقیت را در فرد بطور سالم بپرورانند. پال تورنس میگوید محیطی که هم آزادی بیان و هم ارتباط سالم را تبیین کند از لحاظ پرورش خلاقیت بهترین محیط محسوب میشود به ویژه اگر پاداش هایی نیز برای رفتارهای خلاق در نظر گرفته شود. در کنار خانواده، مدرسه نیز نقش بسیار مهمی در شکوفایی خلاقیت های کودکان دارد.
سن ورود به مدرسه سنی بسیار بحرانی و حساس در ارتباط با خلاقیت های ذهنی است. عواملی همچون تکالیف زیاد، تأکید بر محفوظات، اجرای برنامههای هماهنگ و انتظار رفتارهای یکسان از دانشآموزان، عدم توجه به تفاوت های فردی، اعمال انضباط و مقررات شدید، تشویق به کسب نمرات بالا و ایجاد جو قوی، رقابت های فردی برای ممتاز شدن و عدم شناخت یا بیتوجهی به ویژگی های کودکان خلاق سبب میشود که قدرت تخیل و خلاقیت آنها به تدریج کاهش یابد.